-
بی عنوان
یکشنبه 15 دی 1392 02:42
گاهی تنها گاهی خاموش گاهی بی کس گاهی .............. نمی دانم چرا در اوج خوشی باید زهر مارت شود.
-
یک لذت دیگر
سهشنبه 19 آذر 1392 01:24
الهی اولاد دار بشی. با اینکه خیلی زحمت داره اما خدایی لذتاش بیشتره. مثلا ظهر می ری دنبال دختر گلت مدرسه. توی راه احساس می کنی همه دنیا مال توست. کالسکه پسر کوچولوت رو هل می دی و از نگاه کردن بهش حظ می بری. می رسی مدرسه. با یکی از مامانها مشغول خوش و بش می شی بعد هم یه سر به خانم مدیر می زنی. کلاس دخترتو تعطیل می...
-
بازگشت به وبلاگ!!
شنبه 16 آذر 1392 08:13
به نام خدا از ابتدای سال تحصیلی دفتر خاطراتم را کنار گذاشته بودم. دوست داشتم در اینجا مرتب بیایم و مطلب بنویسم اما نشد. رسیدگی به درس و خواب و تغذیه فاطمه و درعین حال امیرعلی بازیگوش و بلا خیلی وقت گیره خصوصا امیرعلی که هروقت می آی پای لب تاپ می آد و شروع می کنه به تایپ!!! سریع. اتفاقات زیادی این مدت افتاده. آقا...
-
یه کلاس جدید
دوشنبه 29 مهر 1392 01:12
سلام یه کلاس جدید ثبت نام کرده ام. جلسه اولش رو رفتم. عالی بود. نمونه کارم رو که اینجا براتون بذارم متوجه می شین چه کلاسی!
-
دختر خوبم دوستت دارم..........
دوشنبه 22 مهر 1392 01:04
فاطمه جان! این روزها نمی توانی این صفحات را بخوانی آخه تازه کلاس اولی. اما من دلم می خواهد بدانی و روزی این صفحات را بخوانی. فاطمه گلم دوستت دارم دوستت دارم چون وقتی که نامه استخدامم به درب خانه آمد و من شما را که 5ماهه باردار بودم به کاری که خیلی برایش دوندگی کرده بودم ترجیح دادم تصمیم گرفتم در خانه بمانم و هر روزصبح...
-
جمعه
جمعه 12 مهر 1392 23:20
جمعه ها هرچقدر هم که سرت شلوغ باشد باز هم دلت می گیرد. یابن الحسن! این جمعه هم گذشت و چشمانمان به جمال دلربایت روشن نشد. چقدر از تو احساس دوری می کنم. کمی مرا به خودت نزدیک کن و خطاهایم را ندیده بگیر.
-
مهر پرمهر(3مهر92)
چهارشنبه 3 مهر 1392 10:32
سلام صبح بخیر! امروز سومین روزی بود که من و امیرعلی فاطمه را به مدرسه رساندیم و برگشتیم. هر روز فاطمه با ذوق مدرسه بیدار می شود و هر روز با چند خاطره زیبا و شنیدنی به خانه می آید. روز اول مهر: کیف پولش را گم کرده بود و و بعد یه کلاس دومی اونو برده بود پیش خانم ناظم. خانم ناظم کلی تحویلش گرفته بوده و گفته: دختر خوشگل...
-
جشن شکوفه ها
یکشنبه 31 شهریور 1392 08:57
مطلب امشب ارتباط مستقیم با نام وبلاگم داره. لذت مادری. دختر گل ما فاطمه خانوم فردا به مدرسه می رود. جشن شکوفه ها. از شادی در پوست خودم نمی گنجم. خیلی خوشحالم. هم من و هم همسرم و صد البته خود فاطمه خانوم. مانتو و شلوار و مقنعه اش را که می پوشد دلت می خواهد گازش بگیری یا حداقل صدبار ببوسیش. این همان لذت مادریست. امشب...
-
فاطمه یا ....
شنبه 30 شهریور 1392 15:44
نامگذاری برای نوزاد از قدیم هم کار ساده ای نبود. تو خونواده های مذهبی این قضیه پیچیده تره. من خیلی دوست داشتم اسم دخترم تک باشه اما به خطر قولی که به حضرت زهرا داده بودم و به خواست همسرم که اعتقاد داشت در هر خونه باید یک فاطمه باشه اونو فاطمه نامیدیم.البته من حسنا رو هم خیلی دوست داشتم که گاهی اونو فاطمه حسنا صدا می...
-
خانوما حتما حتما بخونن
جمعه 29 شهریور 1392 13:00
یه مطلب جالب دیگه از سایت گیس گلابتون. عالی بود. حتما بخونید. وقتی یک مرد زنی را دوست داشته باشد...
-
1 تا 5
جمعه 29 شهریور 1392 01:11
اول:حرف زدن در وبلاگ آدابی دارد. بعضی وبلاگها که می روی اینقدر پس و پنهان و نصفه نصفه می نویسند که آدم پشیمان می شود که چرا ثانیه های عمرش را اینجا گذرانده. گاهی بعضی هم آنقدر باز می نویسند که.... دوم:من اما امشب حس غریبی دوباره سراغم آمده. حس نارضایتی از خودم. نارضایتی از امروزم. از آنچه می توانستم باشم و نیستم. سوم:...
-
خوشبختی
چهارشنبه 27 شهریور 1392 12:32
یکی از دوستان وبلاگی سایت گیس گلابتون رو بهم معرفی کرد. زری جان ممنون. سایت خوبی بود. لینک یکی از صفحاتشو براتون می ذارم. امیدوارم خوشتون بیاد. ده نکته طلایی برای خوشبخت زیستن
-
زندگی جریان دارد....
دوشنبه 25 شهریور 1392 18:50
امروز برای سومین بار خاله شدم. خدایا شکرت. یه دختر خانوم کوچولوی ناز. دکتر خواهرم دیشب از نجف اومده بود و برای بچه تربت آورده بود. خدایا به همه اونایی که بچه ندارن یه بچه خوب و صالح عطا کن.
-
حس شعرم دوباره آمده
جمعه 22 شهریور 1392 22:01
امشب دلم شکسته برایم دعا کنید طرفی ز غم نبسته برایم دعا کنید آه از زمان که برایم غریبه است بد رفته بد گذشته برایم دعا کنید
-
فاطمه خانم به مدرسه می رود.
سهشنبه 19 شهریور 1392 09:18
امیدوارم موفق باشی دخترم. دوستت دارم.
-
کارهای منزل
دوشنبه 18 شهریور 1392 01:11
خونه ما یه خونه کوچولو اما بسیار با صفاست. دوتا دسته گل هم دارم که اگه اراده کنن می تونن قیامت رو نشونت بدن. اون هم با پخش و پلا کردن اسباب بازیهاشون تو کل خونه. حالا تصور کن که دختر 6ونیم ساله شما سرما خورده و قراره با پدرش ساعت 5ببریدش دکتر. از این طرف باید براش سوپ درست کنی. بعد باید هردوشون رو ببری حمام. خونه کن...
-
ختم در ختم
پنجشنبه 14 شهریور 1392 02:07
امروز هنوز نرفته بودیم مسجد که خبر رسید مادر دایی پدرم(ناتنی بودند)فوت شده اند. رفتیم مسجد خبر دادند خاله مادر شوهر خواهرم هم به رحمت خدا رفته اند. یکی دیگه از بستگان هم بیمارستان بسریه. یا حضرت عزراییل ما رو فعلا معاف کن خیلی کار داریم.
-
مرگ
چهارشنبه 13 شهریور 1392 12:49
امیرعلی گریه می کنه فاطمه جاروبرقی رو برداشته به خیال خودش داره خونه رو تمیز می کنه!! امروز ختم مادر جاریمه ساعت ۴ تا۶ خدایش بیامرزد شاید روزی دلم برای این اذیت و آزارهای بچه ها تنگ شود مرگ همسایه دیوار به دیوار به ما نزدیک است گاهگاهی سرکی میکشد اینسو و کسی خواهد رفت زندگی باغچه ای بود که تو روییدی سبز و پرپشت شدی...
-
خوش گمانی
پنجشنبه 7 شهریور 1392 14:20
خوش گمانی اندوه دل رو کم می کنه. امام علی علیه السلام بدگمانی سازش ها رو کم می کنه. بدگمان از همه احساس وحشت می کنه. فکر می کنه همه بهش خیانت می کنن. بدترین مردم کسی است که به خاطر بدگمانیش به کسی اعتماد نکنه. ریشه خوش گمانی در ایمان است. کسی که به برادرش گمان بد می بره به خدا گمان بد برده. ایمان رو با چی تقویت کنیم:...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 شهریور 1392 03:26
سلام برای آزمون نرفتم آخه دیدم وقت کلاساش رو ندارم چون فاطمه خانمم امسال می ره کلاس اول و حسابی سرم شلوغه. زندگی گاهی روی تلخشو نشون می ده. شاید وقتای امتحان خداست. نمی دونم. اما خیلی دلگیرم. چند سال پیش نوار شب شعر مدرسه علامه حلی رو معلم فیزیکمون خانم مختاری برام آورده بود گوش دادم. یه بیت شعر هنوز خوب یادمه و این...
-
smile
دوشنبه 4 شهریور 1392 12:57
smile and the world smiles with you cry, and you cry alone
-
یک روز خوب
دوشنبه 4 شهریور 1392 01:31
به نام خدا نمایشگاه بازیهای رایانه ای که رفته بودیم با انستیتو بازی سازی آشنا شدم. با یه آزمون می تونی واردش بشی و بعد از گذروندن دوره هاش مشغول به کار بشی. این هفته چهارشنبه آزمون آخره. نمی دونم برم یا نرم. تازه امیرعلی رو چه کار کنم. . خلاصه مشغول به فکرم!!! امروز مامان اینا نهار خونمون بودن. خیلی خوش گذشت. استفاده...
-
نخبه شدم
شنبه 2 شهریور 1392 13:45
سلام سه باره! زندگی جریان زیبایی داره اگه بخوایم بهش دل بسپریم. ساعت ۱ونیم ظهره و من با بچه ها رفتیم پارک و برگشتیم! تازه کلی هم میوه و سبزیجات خریدیم. الهی شکر. امیرعلی و فاطمه چند بار از سرسره تونلی با هم سر خوردند. چند بار هم امیرعلی از سرسره کوچیک ها. خودش قشنگ از پله ها میره بالا و از سرسره سر می خوره. الهی شکر....
-
نه نه!!!!
شنبه 2 شهریور 1392 10:05
سلام به یه سری از دوستام و آشناها اس زدم که بیان وبلاگم رو ببینن. ببینم کی زودتر از همه می آد! حتما نظر بذارین که متوجه بشم. شاید یه جایزه هم دادیم! بگذریم و بیاییم خونمون ...... فاطمه خانوم ما هنوز خوابه اما آقا امیرعلی بیدار شده می گم امیرعلی صبحونه بخوریم می گه:نه نه!!!! امروز پسرم برای نماز صبح بیدارم کرد. ممنون...
-
اولین یادداشت یعنی سلام!
شنبه 2 شهریور 1392 08:04
سلام سلام به زندگی که بزرگترین موهبت الهی در دست من است سلام به آفتاب امروز که من شاهد طلوعش در خانه مان بودم سلام به بهترین لذت دنیا لذت مادری خدا رو شکر که بعد از مدتها یه وبلاگ راه انداختم تا انشاالله بتونم با انتشار لذتهای مادر بودن دنیای زیبای خودم رو به دوستانم انتقال بدم. حضرت علی علیه السلام جمله زیبایی دارند:...