لذت مادری

به نام خدا دیدگاهم نسبت به مسایل زندگی تغییر کرده دلم می خواهد دنیای جدیدم را با تو در میان بگذارم شاید تو هم در درگیر مسایلی باشی که یک تلنگر به همشان بریزد یاعلی

لذت مادری

به نام خدا دیدگاهم نسبت به مسایل زندگی تغییر کرده دلم می خواهد دنیای جدیدم را با تو در میان بگذارم شاید تو هم در درگیر مسایلی باشی که یک تلنگر به همشان بریزد یاعلی

کارهای منزل

 

خونه ما یه خونه کوچولو اما بسیار با صفاست.  

دوتا دسته گل هم دارم که اگه اراده کنن می تونن قیامت رو نشونت بدن. اون هم با پخش و پلا کردن اسباب بازیهاشون تو کل خونه.  

حالا تصور کن که دختر 6ونیم ساله شما سرما خورده و قراره با پدرش ساعت 5ببریدش دکتر.  

از این طرف باید براش سوپ درست کنی. بعد باید هردوشون رو ببری حمام.  

خونه کن فیکون شده رو هم باید مرتب کنی. اون هم با امیرعلی شیطون که هرچی رو بذاری سرجاش می خواد تغییرش بده. 

 راستی ماشین لباسشویی هم تموم شده و باید چادر چاقچول کنی و با بچه ها برید بالا پشت بوم و لباسها رو پهن کنی.  

تازه خونه یه جارو برقی هم نیاز داره.  

درکنار اینا استرس اینکه فاطمه خانوم اون سوپی که می خوای درست کنی می خوره یا نه..........!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

راستی فکر نماز رو یادم رفت بگم. نماز ظهر و عصرت هم دیر نشه. وسط این فکرا سمت خدا رو هم گوش می کردی و امروز یکشنبه ماه ذیقعده است و کارشناس برنامه کلی از ثواب این نماز گفته و تو به دلت وعده این نماز رو هم دادی. 

راستی یادم رفت بگم که زن عمو جان کوچک هم تماس گرفته بود که روز جمعه که توی ختم دیدمت خیلی لاغر شده بودی و ... و مدرسه فاطمه وووو طه وووو خلاصه حدود 45دقیقه مکالمه 

اما 

اما 

آمممممممممممممممما 

یک آن یاد صحبت گرانقدری از مادر گلم افتادم که خدا حفظشون کنه: 

مادرم همیشه می گن کار رو دست می کنه اما چشم می ترسه. راست هم میگن.  

من تا ساعت 5و30دقیقه به همه کارهام رسیدم تازه بعد از دکتر رفتن خونه دایی پدرم و مادرجاریم هم برای سرزدن رفتیم!!!!! 

تازه بعد رفتیم داروی بچه ها رو گرفتیم و بعد خرید میوه شامل گلابی که خانم دکتر دخترم برای سهولت مزاج فاطمه توصیه کردن+سیب زمینی که در خانه همیشه لازم است و تا تمام نشده باید بخری+گوجه فرنگی برای غذای مورد علاقه خانواده ما یعنی املت که سریعا هم آماده می شود+انار که فاطمه و علی تو میوه فروشی دیدن و خواستن!  

 

خدایا شکرت که علاوه بر همه اینا تونستم امشب بیام رو اینا رو بنویسم. 

مهم:1/ امشب من و فاطمه و همسرم با هم نماز مغرب و عشا خوندیم. 

2/امیرعلی قشنگ شام و نهار خورد. با دست به ماست اشاره می کردو می گفت:مام مان آم. یعنی ماست بده بخورم.  

3/همسرم چند روایت درباره نماز را سبک نشمردن خوند و تاکید کرد که نمازمون رو اول وقت بخونیم 

4/سرماخوردگی فاطمه جون یه ویروس جدیده که تب و سوزش گلو و درد در بدن و دل درد به خاطر تحریک غدد لنفاوی و عطسه و احیانا جوش در نقاطی از بدن بیمار علایمشه. داروش هم استامینوفن و سودودافدرین و دیفن هیدرامینه. اولی 1ق غ اون دوتا 1ق م. +مایعات گرم و استراحت و اگه خواست قرره ۱ق دیفن در یک استکان آب. براش شیر خریدم که شیرکاکایوی خوشمزه براش درست کنم.

5/بازهم حرف داشتم درباره اتفاقی که توی مطب افتاد و تعارفات شام و .... اما واقعا خسته ام. شب بخیر.

نظرات 3 + ارسال نظر
یاسمین پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 02:15 http://donyayeyasamin.blogsky.com

وای مردم ازخنده اونجایی که ترجمه امیرعلی رو گفتی آخ آخ داری کولاک میکنی خوبه خاطره داری بنویسی من که همش خونم و بیکار!!!!!!!!!
موفق باشی آجی گل

مرسی خانوم

یک مادر چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 08:16 http://formyboy.blogsky.com/

سلام عزیزم
خیلی خوشحال شدم با شما آشنا شدم
مطالب و رو خیلی قشنگ بازگو میکنی
یه چیزی بگم
وقتی مطلبتون رو خوندم اشک تو چشمام جمع شد
آرزوم داشتن یه زندگی معمولی و پر بچه بود
با یه پدر مومن و متدین
و حالا آرزو میکنم خدا همیشه پشت و پناه خودتون و خانواده خوبتون باشه
فاطمه خانم خوشکل و نازتم ببوس امیدوارم به هر چی میخواد برسه و تو درساش موفق باشه
در پناه حق

مریم سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 11:22

خوشم میاد که با کل جزئیات همه چیز رو ارایه میدی مهندس!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد