لذت مادری

به نام خدا دیدگاهم نسبت به مسایل زندگی تغییر کرده دلم می خواهد دنیای جدیدم را با تو در میان بگذارم شاید تو هم در درگیر مسایلی باشی که یک تلنگر به همشان بریزد یاعلی

لذت مادری

به نام خدا دیدگاهم نسبت به مسایل زندگی تغییر کرده دلم می خواهد دنیای جدیدم را با تو در میان بگذارم شاید تو هم در درگیر مسایلی باشی که یک تلنگر به همشان بریزد یاعلی

یه کلاس جدید

سلام 

یه کلاس جدید ثبت نام کرده ام. جلسه اولش رو رفتم. عالی بود. 

نمونه کارم رو که اینجا براتون بذارم متوجه می شین چه کلاسی!

دختر خوبم دوستت دارم..........

فاطمه جان! 

این روزها نمی توانی این صفحات را بخوانی آخه تازه کلاس اولی. اما من دلم می خواهد بدانی و روزی این صفحات را بخوانی. 

فاطمه گلم دوستت دارم 

دوستت دارم چون وقتی که نامه استخدامم به درب خانه آمد و من شما را که 5ماهه باردار بودم به کاری که خیلی برایش دوندگی کرده بودم ترجیح دادم  تصمیم گرفتم در خانه بمانم و هر روزصبح تا شب در کنارت باشم. 

دوستت دارم حتی آن وقتهایی که از دستت ناراحت می شوم و به ظاهر با شما قهر می کنم. 

دوستت دارم همینگونه که هستی. 

زیباترین دختر دنیا برای من و بابایی عزیزم. 

امروز بابا به عنوان رییس انجمن مدرسه تان انتخاب شد. انتخاب شد تا بیشتر و بیشتر به وضع آموزش و پرورش شما و دوستانت در مدرسه رسیدگی کند. چون خیلی خیلی دوستت دارد. 

وقتی در خیابان راه می رویم و قد و بالایت را می بینم می خواهم هزاربار بگویم دوستت دارم. 

امشب هم که در رستوران پدرخوب با برادرت بازی می کردی یا وقتی که میگفتی من فقط قارچ و گوشت دوست دارم! خدا رو هزار بار شکر کردم که بزرگ شده ای و برای خودت حق انتخاب قایلی.  

دوستت دارم و امیدوارم روزی به بالاترین مدارج علمی به همراه سلامتی کامل برسی.

جمعه

جمعه ها هرچقدر هم که سرت شلوغ باشد 

باز هم دلت می گیرد. 

یابن الحسن! 

این جمعه هم گذشت و چشمانمان به جمال دلربایت روشن نشد. 

چقدر از تو احساس دوری می کنم. 

کمی مرا به خودت نزدیک کن و خطاهایم را ندیده بگیر.

مهر پرمهر(3مهر92)

سلام صبح بخیر! 

امروز سومین روزی بود که من و امیرعلی فاطمه  را به مدرسه رساندیم و برگشتیم. هر روز فاطمه  با ذوق مدرسه بیدار می شود و هر روز با چند خاطره زیبا و شنیدنی به خانه می آید.  

روز اول مهر: 

کیف پولش را گم کرده بود و  و بعد یه کلاس دومی اونو برده بود پیش خانم ناظم. خانم ناظم کلی تحویلش گرفته بوده و گفته: دختر خوشگل آقای... چرا گریه می کنه؟ چند لحظه بعد کیف پولش پیدا شده بود و بهش تحویل داده بودند. 

روز دوم: 

مامان حورا رفت دنبالش.  

تو مدرسه کیفش و دفتر مشقش خیس شده بود و خانوم معلم برایش کنار پنجره خشک کرده بود.  

سه تا زنگ تفریح داشتند و زنگ تفریح دوم رفته برای خودش اسنک خریده!!!  

 روز سوم: 

برایش چند تا لقمه نازک نان و پنیرخامه ای گرفتم. یک انار هم دان کردم و در ظرف برایش گذاشتم الان هم باید بروم دنبالش چون جلسه معلمین دارن و ساعت 11 تعطیل می شن. خیلی خاطره ها و حرفاش شیرینه ولی فرصت نوشتن همه اش نیست. 

 

لطفا نظر بذارین